کد مطلب:29150 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:108

سعد بن ابی وقّاص












3805. صحیح مسلم - به نقل از عامر بن سعد بن ابی وقّاص، از پدرش -:معاویة بن ابی سفیان، فرمان احضار سعد را داد و گفت:چه چیزْ باعث شده كه به ابو تراب، ناسزا نمی گویی؟

گفت:سه چیزی را كه پیامبر خدا به وی فرمود، به یاد می آوردم و هرگز او را دشنام نمی دهم و اگر یكی از آن سه چیز برای من بود، از شتران سرخ مو (یعنی ارزشمندترین چیزهای دنیا) برایم محبوب تر بود.

از پیامبر خدا، هنگامی كه او را در جنگی جانشین خود ساخت و علی به او گفت:ای پیامبر خدا! مرا با زنان و كودكان به جا می گذاری؟ شنیدم كه به او فرمود:«آیا خشنود نیستی كه نسبت به من، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام باشی، جز آن كه پیامبری پس از من نیست؟».

و در روز خیبر شنیدم كه می فرمود:«پرچم را به كسی می دهم كه خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می دارند». ما همه برای گرفتن پرچم، گردن كشیده بودیم. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:«علی را برایم فرا بخوانید» و او را در حالی كه چشمْ درد داشت، آوردند. از آب دهانش به چشم او مالید و پرچم را به وی داد و خداوند، او را پیروز گردانْد.

و هنگامی كه آیه:«فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ...؛[1] بگو:بیایید پسرانمان و پسرانتان... را فرا خوانیم»، نازل شد، پیامبر خدا، علی و فاطمه و حسن و حسین را فرا خواند و فرمود:«پروردگارا! اینها خاندان من اند».[2].

3806. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از عامر بن سعد -:معاویه به سعد بن ابی وقّاص گفت:چه چیزْ تو را از دشنام دادن به پسر ابو طالب باز می دارد؟

گفت:از سه چیزی كه پیامبر خدا به او فرمود، یاد می كنم و به وی ناسزا نمی گویم و برای من، یكی از آنها عزیزتر از شتران سرخ موی است.

معاویه گفت:ای ابو اسحاق! آن سه چیستند؟

گفت:هنگامی كه به یاد می آورم وقتی را كه وحی بر آن حضرتْ نازل شد و او علی، دو پسرش و فاطمه را برگزید و زیر پوشش قرار داد و فرمود:«پروردگارا! اینان كسان من اند»، او را ناسزا نمی گویم.

و هنگامی كه به یاد می آورم در جنگ تبوك، پیامبر خدا او را به جای گذاشت و علی به او گفت:آیا من را در بین بچه ها و زنان به جا می گذاری؟ و پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:«آیا خشنود نیستی كه نسبت به من، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام باشی، جز آن كه پس از من پیامبری نیست»، او را ناسزا نمی گویم.

و هنگامی كه به یاد می آورم در روز خیبر، پیامبر خدا فرمود:«این پرچم را به كسی می دهم كه خدا و پیامبرش را دوست دارد و خداوند به دست او پیروز می سازد» و ما برای پیامبر خدا گردن كشیدیم [ كه ما را برگزیند] و او فرمود:«علی كجاست؟» و گفتند:چشمْ درد دارد؛ پس فرمود:«او را فراخوانید» كه او را خواندند و آب دهان بر چشمش مالید و پرچم را به وی سپرد و خداوند برای او پیروزی آورد، او را ناسزا نمی گویم.

راوی می گوید:سوگند به خدا، معاویه تا زمانی كه از مدینه خارج شد، درباره او (سعد)، حرفی نزد.[3].

3807. خصائص أمیر المؤمنین - به نقل از ابو نجیح -:معاویه از علی بن ابی طالب علیه السلام، به بدی یاد كرد. سعد بن ابی وقّاص گفت:سوگند به خدا، اگر یكی از سه ویژگی او برای من بود، از آنچه خورشید بر آن می تابد، برای من دوست داشتنی تر بود:

اگر پیامبرصلی الله علیه وآله آنچه را در وقتی كه او را از جنگ تبوك باز داشت، به او فرمود:«آیا خشنود نیستی كه نسبت به من، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام باشی، جز آن كه پیامبری پس از من نیست»، برای من می فرمود، از داشتن آنچه خورشید بر آن می تابد، برایم دوست داشتنی تر بود.

و اگر آنچه را كه به او در روز خیبر فرمود:«فردا پرچم را به دست كسی می دهم كه خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می دارند، اهل فرار نیست و خداوند، به دست او پیروز می كند»، به من می فرمود، از داشتن آنچه خورشید بر آن می تابد، برایم دوست داشتنی تر بود.

و اگر من شوهر دختر او بودم و چنان كه او از فاطمه فرزند داشت، من می داشتم، از داشتن آنچه خورشید بر آن می تابد، برایم دوست داشتنی تر بود.[4].

3808. مجمع الزوائد - به نقل از محمّد بن ابراهیم تَیمی -:فلانی (معاویه) به قصد حج گزاردن، وارد مدینه شد. مردم به نزدش آمدند و سلام دادند. سعد، وارد شد و سلام كرد.

[ معاویه] گفت:این شخص، ما را در حقّمان در برابر باطل دیگران، یاری نمی كند.

سعد، سكوت كرد.

[ معاویه] گفت:چرا حرف نمی زنی؟

سعد گفت:فتنه و تاریكی، روی آورد. به شترم گفتم:اِخ، اِخ! خوابید تا روشن شود.

معاویه گفت:من كتاب خدا را از اوّل تا آخر خوانده ام و در آن «اِخ، اِخ» ندیدم.

سعد، خشمگین شد و گفت:حال كه چنین گفتی، از پیامبر خدا شنیدم كه فرمود:«علی با حق است و حق با علی است، هر جا باشد».

گفت:چه كسی با تو این سخن را شنیده است؟

گفت:در خانه امّ سلمه آن را گفت. كسی را نزد امّ سلمه فرستاد و از او پرسید. امّ سلمه گفت:[ آری،] پیامبر خدا، آن را در خانه من گفت.

معاویه به سعد گفت:هیچ گاه نزد من، مثل اكنون، شایسته ملامت نبودی.

گفت:چرا؟

گفت:اگر من این سخن را از پیامبر صلی الله علیه وآله می شنیدم، تا زمان مرگم همواره خادم علی می بودم.[5].

3809. مناقب آل أبی طالب:پس از صلح امام حسن علیه السلام، سعد بن ابی وقّاص، نزد معاویه آمد. معاویه گفت:خوشامد می گویم به كسی كه حق را نمی شناسد تا از آن پیروی كند و باطل را نمی شناسد تا از آن دوری گزیند.

سعد گفت:آیا می خواهی پس از آن كه از پیامبر خدا شنیدم كه به دخترش فاطمه می فرمود:«تو بهترینِ مردم از نظر پدر و شوهری»، تو را علیه علی یاری كنم؟![6].

3810. تاریخ دمشق - به نقل از حارث بن مالك -:به مكّه درآمدم و نزد سعد بن ابی وقّاص رفتم و گفتم:آیا درباره علی، فضیلتی شنیده ای؟

گفت:چهار ویژگی درباره او دیدم كه اگر یكی از آنها از آنِ من بود، برایم از این كه در دنیا چون عمر نوح علیه السلام داشته باشم، دوست داشتنی تر بود.

پیامبر خدا، ابو بكر را با سوره «برائت» به سوی مشركان قریش اعزام كرد و او یك شب و روز، راه پیمود. آن گاه، به علی فرمود:«دنبال ابو بكر برو و آن را از او بگیر و ابلاغ كن و ابو بكر را نزد من برگردان».

ابو بكر برگشت و گفت:ای پیامبر خدا! آیا درباره من چیزی نازل شده است؟

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:«نه، مگر خوبی؛ جز آن كه از سوی من، جز من و یا مردی از من (یا فرمود:از كسانِ من) ابلاغ نمی كند».

سعد گفت:ما با پیامبر صلی الله علیه وآله در مسجد بودیم كه شبی بین ما بانگ زدند:غیر از خانواده پیامبر صلی الله علیه وآله و خانواده علی، همه باید از مسجد، خارج شوند. [ سعد گفت:]ما نعلین كشان، خارج شدیم.

صبح كه شد، عبّاس به نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمد و گفت:ای پیامبر خدا! عموها و یارانت را بیرون كردی و این جوان را در مسجد، ساكن كردی؟

پیامبر خدا فرمود:«من نه فرمان به اخراج شما دادم و نه اسكان این جوان؛ بلكه خداوند به آن فرمان داده است».

سعد گفت:و سومی این كه پیامبر خدا، عمر و سعد را به خیبر فرستاد. سعد، حمله كرد و عمر، عقب نشینی كرد [ و كاری پیش نرفت]. پیامبر خدا فرمود:«پرچم را به كسی می دهم كه خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می دارند» (ضمن توصیف بسیاری كه می ترسم چیزهایی از آن را فراموش كرده باشم). [ پس] علی را خواست. گفتند:او چشمْ درد دارد. دست او را گرفتند و نزدش آوردند. پیامبر صلی الله علیه وآله به وی فرمود:«چشمت را باز كن». علی گفت:نمی توانم. پیامبر صلی الله علیه وآله از آب دهانش به چشم او زد و با انگشتش مالید و پرچم را به او داد.

چهارم، در روز غدیر خم، پیامبر خدا به پا ایستاد و ابلاغ كرد و آن گاه سه بار فرمود:«ای مردم! آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟».

گفتند:آری.

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:«ای علی! نزدیك بیا» و آن گاه، پیامبر صلی الله علیه وآله، دست علی را بلند كرد و دست خود را بلند كرد، به گونه ای كه سفیدی زیر دو بغلش را دیدم و سه بار فرمود:«هر كس كه من مولای اویم، علی مولای اوست».

پنجمین فضیلت او این كه پیامبر خدا، سوار بر شتر سرخ مویش به قصد جنگ، خارج شد و علی را بر جا گذاشت. قریش، این را وسیله عیب شماری بر او كردند و گفتند:او از این جهت به جا گذاشته شد كه پیامبر صلی الله علیه وآله حضور او را بارِ گران می دانست و از همراهی اش ناخشنود بود.

این خبر به علی رسید. نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمد و ركاب شتر را گرفت و گفت:قریش می پندارند كه چون تو مرا بار گران می دانستی و از همراهی من ناخشنود بودی، مرا به جا گذاشتی، و گریست.

پیامبرصلی الله علیه وآله بین مردم، بانگ زد و همه جمع شدند و آن گاه فرمود:«ای مردم! هر كدام از شما یاری صمیمی دارید. آیا خشنود نیستی - ای پسر ابو طالب - كه نسبت به من، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام باشی، جز آن كه پیامبری پس از من نیست؟». علی گفت:از خدا و پیامبر او خشنودم.[7].

3811. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از خَیثَمة بن عبد الرحمان -:از سعد بن مالك [ ابی وقّاص]، هنگامی كه كسی به وی گفت:علی به تو ایراد می گیرد كه از او باز مانده ای [ و او را یاری نكرده ای]، شنیدم كه گفت:سوگند به خدا، نظری بود كه به نظرم رسید و نظرم اشتباه بود. به علی بن ابی طالب، سه چیز داده شده است كه اگر یكی از آنها به من داده می شد، از دنیا و هر آنچه در آن است، برایم دوست داشتنی تر بود:

در روز غدیرِ خم، پیامبر خدا پس از ستایش و ثنای خداوند فرمود:«آیا می دانید كه من بر مؤمنان، سزاوارترم؟».

گفتیم:آری. فرمود:«پروردگارا! هر كس كه من مولای اویم، علی مولای اوست. آن كه او را دوست می دارد، دوست بدار، و آن كه او را دشمن می دارد، دشمن بدار».

در جنگ خیبر، در حالی كه چشمْ درد داشت و جایی را نمی دید، نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آورده شد. گفت:ای پیامبر خدا! چشم من، درد می كند. به چشمش آب دهان مالید و برایش دعا كرد و تا زمانی كه به شهادت رسید، دچار چشمْ درد نشد و خیبر را هم فتح كرد.

و پیامبر خدا، عمویش عبّاس و دیگران را از مسجد، بیرون كرد. عبّاس به وی گفت:ما را كه از خویشان و عموی تو هستیم، بیرون می كنی و علی را ساكن می كنی؟ فرمود:«من شما را بیرون نكردم و او را ساكن نساختم؛ بلكه خداوند، شما را بیرون كرده و او را ساكن ساخته است».[8].

3812. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از قیس بن ابی حازم -:من در مدینه بودم و در بازار می گشتم تا به محلّه «اَحجار الزّیت» رسیدم. جمعی را دیدم كه گِرد جنگجویی نشسته بر اسب خویش، گِرد آمده بودند و او علی بن ابی طالب را دشنام می داد. مردم در اطرافش بودند كه سعد بن ابی وقّاص رسید و ایستاد و گفت:چه خبر است؟

گفتند:مردی علی بن ابی طالب را دشنام می دهد.

سعد، پیش آمد و مردم، راه را باز كردند تا نزدیك آن مرد رسید و گفت:ای مرد! چرا به علی بن ابی طالب، بد می گویی؟ آیا او اوّلین مسلمان نبود؟ آیا اوّلین كسی نبود كه با پیامبر صلی الله علیه وآله نماز گزارْد؟ آیا زاهدترینِ مردم نبود؟ آیا داناترینِ مردم نبود؟ و همچنان گفت تا این كه افزود:آیا شوهر دختر پیامبر خدا نبود؟ آیا در جنگ های آن حضرت، پرچمدار او نبود؟

آن گاه، رو به قبله ایستاد و دست خود را بلند كرد و گفت:پروردگارا! این مرد، ولی ای از اولیای تو را بد می گوید. پس تا قدرتت را به آنان نشان نداده ای، این جمع را متفرّق نكن!

قیس گفت:سوگند به خدا، پراكنده نشده بودیم كه مَركبش او را بر زمین زد و او را به سر، روی آن سنگ ها انداخت و سرش شكافته شد و مُرد.[9].

3813. تاریخ الیعقوبی - به نقل از سعد بن ابی وقّاص -:عمر در شورا كسی را داخل نكرد، جز آن كه خلافت برای او روا بود، و هیچ كدام از ما به آن، سزاوارتر از دیگری نبودیم، مگر در صورتی كه درباره یكی توافق می كردیم، جز علی كه در او چیزهایی بود كه در ما نبود، و آنچه كه در او بود، در ما نبود.[10].

ر. ك:ج 11، ص 435 (مخالفت با دشنامگویی به او/سعد بن ابی وقّاص).

ج 1، ص 207 (تلاش سرنوشت ساز در فتح خیبر).

ج 4، ص 137 (زندگی نامه گروهی از رویگردانندگان از بیعت/سعد بن ابی وقّاص).









    1. آل عمران، آیه 61.
    2. صحیح مسلم:32/1871/4، سنن الترمذی:3724/638/5.
    3. المستدرك علی الصحیحین:4575/117/3، مسند البزّار:1120/324/3.
    4. خصائص أمیر المؤمنین:126/233، البدایة والنهایة:341/7.
    5. مجمع الزوائد:12031/476/7، تاریخ دمشق:360/20، مناقب الإمام أمیر المؤمنین:330/422/1.
    6. مناقب آل أبی طالب:70/3، الصراط المستقیم:70/2.
    7. تاریخ دمشق:8482/116/42-8485، كفایة الطالب: 285، بشارة المصطفی:204.
    8. المستدرك علی الصحیحین:4601/126/3. نیز، ر. ك:السنّة، ابن أبی عاصم:1384/595/2.
    9. المستدرك علی الصحیحین:6121/571/3، مناقب الإمام أمیر المؤمنین:212/291/1.
    10. تاریخ الیعقوبی:187/2، وقعة صفّین:75، شرح نهج البلاغة:114/3.